آیا خلافت ابوبکر جریانی از پیش تعیین شده بود یا ناگهانی اتفاق افتاد؟
بی تردید جریان خلافت ابوبکر و غصب آن از صاحب اصلی اش امیرالمومنین علی علیه السلام جریانی از پیش تعیین شده بود که شواهد بسیاری نیز این موضوع را تایید می کند که به برخی از آنها اشاره میشود:
1 - نخستین موضوع مطرح شده در خطبه غدیر خم هشدار به مخالفان و دشمنان علی بن ابیطالب است. پیامبر اکرم(ص) در این خطبه تاکید میکند که شمار ایشان کم نیست و پیوسته در اندیشه توطئهاند و برای آینده، نقشهها دارند.( حافظ و واعظ شهید محمد بن فنال نیشابوری،معروف به ابن الفارسی متوفای سال 508 ه.ق. در کتاب روضة الواعظین صفحه 91 – 101 چاپ نجف اشرف 1353 ه.ق. )
2- در مجالس عمومی که پیامبر میخواست فضائل حضرت علی (ع) را بفرماید و از امامت ایشان سخن گوید، جنجال میکردند و هیاهو مینمودند. بارها همین که میفرمود: «الائمه بعدی اثنی عشرا»؛ ائمه بعد از من دوازده نفر هستند، نظم و سکوت مجلس به هم میخورد و جنجال و تحرک تا بدان حد میرسید که حضرت از ادامه گفتار باز میماند (صحیح بخاری، ج 9، کتاب الفتن، باب الاستخلاف و کتاب الاحکام(
3 - ابوبکر در هنگام وصیت برای جانشین خود بیهوش شد و عثمان به تشخیص خود نام عمربنخطاب را نوشت. زمانی که ابوبکر به هوش آمد، نگاشته او را تایید و امضا کرد (تاریخ الامم و الملوک (ترجمه)ج 1 ص 2138). به راستی عثمان از کجا از ما فیالضمیر ابوبکر آگاهی داشت؟
4 - با توجه به کیفیت وصیت ابوبکر این نکته هم حائز اهمیت است که حکمران دوم در هنگام مرگ میگوید: «اگر ابوعبیده زنده بود بدون مشورت هیچکس، خلافت را به او میسپردم» (الطبقات الکبری، ج 3، ص 413) و آن گاه شورایی تعیین میکند که در هر صورت عثمان به زمامداری برسد. آیا جای تردید باقی است که این چند تن از سالها پیش بر این تصمیم هم نظر بودند؟
5 - در میان مخالفان علیبنابیطالب چند شخصیت سرشناس دیده میشوند که سالها با یکدیگر رابطه دوستی و خویشاوندی داشتند و عجیب که همه ایشان به دعوت ابوبکر اسلام آوردند. اینان عثمان، طلحه، زبیر، سعدبنابیوقاص، عبدالرحمنبنعوف و ابوعبیده جراح بودند (پس از غروب ص 133،یوسف غلامی). جز ابوعبیده جراح که در زمان عمر زنده نبود، آن پنج نفر جزو شورای شش نفره خلافت قرار گرفتند.
6 - در خطبه فدکیه حضرت زهرا (س) فرمودند: «تتربصون بنا الدوائر و تتوکضون الاخبار»؛ در انتظار حوادث ناگوار برای ما بودید و مواظب دریافت اخبار.(الاحتجاج طبرسی، ج 1،ص 136)